بابا
وقار من پیکارم، حجاب من شمشیرم
تقاصت را میگیرم، تقاصت را میگیرم
بابا
اگرچه دستم بسته اگرچه در زنجیرم
تقاصت را میگیرم، تقاصت را میگیرم
نکنه روبرومی،خودتی یا عمومی
نشناختمت هنوزم خودت بگو کدومی
صورت نصفه نیمهحال سرت وخیمه
به همه گفتم این سرتموم زندگیمه
خوش اومدی بابا
خونه دخترت امشب
مهمونم شد سرت امشب
کنج خرابه
منو ببخش حالا
دخترت دیگه زیبا نیست
وقتی که دیگه بابا نیست
چطور بخوابه
منو زدن، دشمنت سرم ریخت
منو زدن، صورتم به هم ریخت
بابا حسین، بابا حسین ای آروم جونم.....
سلام ای قرص ماهمروشنی نگاهم
دم غروب همیشهتو فکر قتلگاهم
نمیشنوم صداتوهیچکی نداشت هواتو
پیراهنت رو بردنعمامه و عباتو
اون لحظه فهمیدم
داره کارت تموم میشه
دست و پا میزدی پیشه
چشای عمه
من خیلی ترسیدم
کاش میشد کاری میکردم
هم برای تو بابا هم
برای عمه
تو رو زدن، نیزه ها و خنجر
تو رو زدن، پیش چشم مادر
منو زدن، دشمنت سرم ریخت
منو زدن، صورتم به هم ریخت
بابا حسین، بابا حسین ای آروم جونم.....
خون گلوتو دیدمبه صورتم کشیدم
رگاتو کی بریدهای بابای شهیدم
رفتی و ازدحام شدکار حرم تمام شد
قافله اسیریراهی شهر شام شد
دروازه که وا شد
اومدن مردم شام و
پاره کردن لباسامو
قلبم ترک خورد
دروازه که وا شد
پر شدم از کبودی ها
پشت هم از یهودی ها
عمم کتک خورد
با سنگ و چوب
صبح تا غروب
افتادن به جونش
مردا زدن
زنا زدن
بریده امونش
نبودی اذیتم کردن
اسیر غربتم کردن
برا لباس پارم بود
غرق خجالتم کردن
منو با دست نشون دادن
تو رو با سنگ نشون کردن
چه با دقت زدن بابا
لبت رو غرق خون کردن
می دونستم پیش خدایی، بابایی
سر رسید آخر این جدایی، بابایی
روی دامنم بخواب لالایی، بابایی
" لالا لالا گلم لالا بابای خوشگلم لالا "
نبودی اذیتم کردن
اسیر غربتم کردن
برا لباس پارم بود
غرق خجالتم کردن
نبودی عمه رو زد زجر
گذاشته اسمشو مرد زجر
جا موندم و تو خوابم از
خجالتم در اومد زجر
بابا ترسیده بودم که
رو خارا پا می گذاشتم
می گفتم با خودم ای کاش
یه شب دیگه عمو داشتم
آخ عمو عباسم کجایی کجایی
داد از این درد بی نوایی نوایی
گریه داره اینجور لالایی، خدایی
" لالا ای غرق خون لالا عموی پهلوون لالا
لالا لالا گلم لالا بابای خوشگلم لالا "
نبودی حقمو خوردن
هی اشکمو در آوردن
عروسکامو یادت هست
بابا به غارتش بردن
نگم واست که تو بازار
چه حرفایی شنیدم من
یتیمی سخته تو غربت
به جون تو بریدم من
بس که دل گیره این جدایی، بابایی
شد رباب از گریم هوایی، بابایی
پا به پام میخونه لالایی، بابایی
" لالایی اصغرم لالا شهید بی سرم لالا
لالا دنیای من لالا بابای بی کفن لالا "
لالا لالا گلم لالا بابای خوشگلم لالا "
رفتی چشمامو بارفتنت از غصه تر کردی
شبهارو صبح کردم با این امید که روزی برگردی
رفتی و بعد از تو کنج خرابه شد پناه من
به جای آغوشت روی زمین شد جایگاه من
سهم من از این ماجرا ، شد گریه های بیصدا واویلا
از کوفه تا شام بلا ، هِی طعنه و هِی ناسزا واویلا
وقتی که تنها موندمو ، از قافله جا موندمو واویلا
دیدم رسید زجر پلید ، بالا سرم مومو کشید واویلا
واویلتا واویلتا واویلا.........
تا حالا میمردم بابا اگه همرام نبود عمه
جز اون کسی آخه حسی رو که دارم نمیفهمه
میبینی بابایی جای کبودیِ رو بازومو
خیلی دلم میخواست یکبار دیگه شونه کنی مومو
وای از من و بزم یزید ، شد یک شبه موهام سفید واویلا
وای از نگاه بی حیااز ترس میلرزیدم بابا واویلا
طفلم ولی پیرم بابا ، از زندگی سیرم بابا واویلا
خیلی شبیه مادرت ، بابا شده این دخترت واویلا
واویلتا واویلتا واویلا.........
من مطمئن بودم هیچوقت منو تنها نمیذاری
حتی شده با سر پیشم خودت رو بابا میاری
جونی ندارم تا از رو زمین سرت رو بردارم
با اشکای چشمام مرهم روی زخم تو میذارم
بابا سرت چی اومده ، به پیشونیت کی سنگ زده واویلا
بابا چرا سوخته موهات ، خون میچکه از رو لبات واویلا
بوی تنور میده سرت ، کاشکی نبینه خواهرت واویلا
میگیرمت رو دامنم ، با اینکه سوخته پیرهنم واویلا
واویلتا واویلتا واویلا.........
پدر جان آمدی بی پیکری که
از آن قامت تو تنها یک سری که
ندارد حال من تعریفی اما
بمیرم من ؛ تو از من بدتری که
چرا یک جای سالم در سرت نیست
تو بابا جانشین حیدری که
نگفتی با خودت با این سر و وضع
دلیل مردن این دختری که
چرا انقدر هستی نامرتب
کجا رفتی پر از خاکستری که
مسلمانان تو را آزار دادند
پدر تو وارث پیغمبری که
به دست ساربان انگشتری بود
گمانم بود آن انگشتری که
همه طول سفر دست خودت بود
ولی بردند مثل معجری که
همه طول سفر روی سرم بود
و می پوشاند آن موی سری که
میان شعله های خیمه ها سوخت
ندارم جز حصیری معجری که
شب و روزم نمی گوید رقیه
کبودی و شبیه مادری که
پدر موی سر من سوخت اما
امان از آتش و میخ دری که
میان شعله هایش مادرم سوخت
همانجا بود که بال و پرم سوخت
ستاره ها رو میشمرم، بابا
دل از زمونه میبرم، بابا
دل به غم تو میسپرم، بابا
بیا بابا، بیا بابا..........
بیا ببین چه حالی و روزی پیدا کرده دخترت
شدم یه زحمتی برای خواهرت
بیا ببین شدم شبیه مادرت
من الذی ایتمنی یا ابتا.............
سحر آخره که بیدارم
سرتو روی زانو میزارم
از غم تو بابا عزادارم
دوست دارم، دوست دارم......
یادم میاد که خیمه های ما نشد یه قطره آب
بابا جونم سؤالمو بده جواب
چرا ما رو زدن به نیت ثواب
یادم میاد که دستمونو بستن اینجا با طناب
خودم دیدم به صورتش میزد رباب
خودم دیدم میریخت روی سرت شراب
من الذی ایتمنی یا ابتا............
تعداد صفحات : 206